در کیهانشناسی پیشامدرن همواره این ایده وجود داشته که جهان انضمامی توسط نیرو یا نیروهایی شکل گرفته که جهت و مسیر نهایی عالم را مشخص میکند. اگر اندیشهی سیاسی مجموعهای از ایدهها برای تدبیر امور سیاسی عالم دانسته شود که به بحث از مبادی قدرت میپردازد، همسازی میان اندیشهی سیاسی و کیهانشناسی ضروری خواهد بود. بر این اساس، کیهانشناسی الگویی متعالی برای اندیشهی سیاسی فراهم میآورد که تبلور این الگو را میتوان در آن دید. فرضیهی ما این است که اندیشهی سیاسی ایرانشهری، با لحاظ استلزاماتش مانند اندیشهی عدالت، ایدهی اندراج، شاهی آرمانی و غیره باید با رجوع به مبادی کیهانیای فهم شود که مستقلاً در تفکر ایران باستان ریشه داشته است. بنابراین در مقالهی حاضر نشان خواهیم داد که چگونه کیهانشناسی در تدوین و تأسیس اندیشهی ایرانشهری، به طور عام، و اندیشهی سیاسی ایرانشهری، به طور خاص، ایفای نقش کرده است. این بررسی با بحث دربارهی منشأ عالم و نسبت جهان متناهی با نامتناهی صورت خواهد گرفت.